وبلاگ شخصی سید مصطفی ساداتی

متن مرتبط با «بی خبر رفتی» در سایت وبلاگ شخصی سید مصطفی ساداتی نوشته شده است

بی خبر

  • کم کم داره شب میشه...صدای آمبولانس توی کل شهر پیچید! انگار یه اتفاقی افتاده ولی کسی نمیدونه چه اتفاقی!یکم اونطرفتر انگار جشن عروسیه! کارناوال عروسی و صدای سوزناک آژیر آمبولانس یه پارادوکس(تناقض)جالبی رو بوجود آورد! توی یه شب دونفر بهم رسیدن و یه نفر یا شایدم چند نفر برای همیشه آروم گرفتن.پسری لابه لای ماشینا مشغول فال فروشی و گل فروشیه : " آقا؟ خانم؟ فال نمیخوای؟ گل هم دارما! "هرکسی به هر بهونه ای جواب رد میده و از کنارش رد میشه!!! کسی از دلِ آشوب علیرضا خبر نداره که اینطور ناامیدش میکنه...اون مجبوره کار کنه چون باید پول داروی مادرشو جور کنه تا از دستش نده! ,بی خبری از دوست,بی خبر ماندی ز حالم,بی خبری,بی خبری از عشق,بی خبر,بی خبر رفتی,بی خبران حیرانند,بی خبراز حال هم بودن,بی خبر رفت,بی خبری از معشوق ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها